نوشته‌های من

تا کی؟

نگاهم را به «تا کِی؟» که روی دیوار است می‌دوزم. میدانی منظورم چیست؟ تا کِی قرار است ادامه دهم؟ تا کِی قرار است بی خیال

ادامه مطلب »

دلم تنگ می‌شود

دلم تنگ می‌شود امروز ساکت تر بودم. از روزهای دیگر ساکت تر بودم. شاید به خاطر وجود آقای محتشمی بود شاید هم به خاطر دوری

ادامه مطلب »

نوشتن می‌داند

گاهی می‌خواهم از نوشتن استعفا بدهم اما می‌دانم که نمی‌توانم. استعفای من از نوشتن به یک‌روز هم نمی‌رسد. یک روز نه به چند ساعت هم

ادامه مطلب »

تهمت کتابخون بودن

کتابم ( گفت‌وگوهای عاشقانه) را با خود برده بودم سرکار تا در سرویس بخوانم. روز قبل رسیده بود و برای خواندش ذوق داشتم. چند صفحه‌ای

ادامه مطلب »

کتابفروشی خاکستری

کتابفروشی خاکستری درباره‌ی جنون کتاب‌فروشی که اصرار داشت فقط یک کتاب را بفروشد شنیده بودم. کنجکاو شده بودم تا خودم آن کتاب‌فروش را ببینم تا

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

تهی…

کاش می‌توانستم بروم درون خودم و این تهی بودن را از خودم بیرون بکشم. تهی بودن خودش را درونم پهن کرده، مثل غولی بزرگ درونم

ادامه مطلب »
داستان

کپتین

داستان کپتین وارد اتاقک انتظار شد. تمام بچه‌ها برای شرکت در این برنامه با پدر و مادرشان آمدده بودند. اولین برنامه‌ای بود که با حضور

ادامه مطلب »