پرواز می‌کند به سمتت خیالم

 

ذهنم داشت پر می‌گرفت
با رویایت
جلویش را گرفتم
بال‌هایش را قیچی کردم
تا به سمت تو پرواز نکند
هوایی که می‌شود خیالم،
می‌خواهد سمتت پرواز کند
بال می‌شود
قیچی می‌کنم
باز پر می‌گیرد
قیچی می‌کنم
بزرگ می‌شود
قیچی می‌کنم
فرار می‌کند
و من نمی‌توانم بگیرمش
نمی‌توانم مانعش شوم
به کنار تو می‌آید
دستش را می‌گذارد زیر چانه‌اش
زل می‌زند به تو
با هر حرکتت لبخند می‌زند
کنار تو قدم برمی‌دارد
گاه قدم‌هایت را می‌شمارد
باران که می‌بارد
سعی می‌کند چتر شود
بعد یادش می‌آید تو عاشق بارانی
با تو زیر باران خیس می‌شود
با تو وارد کتاب‌فروشی می‌شود
غرق می‌شود در غرقگی تو در کتاب‌ها
در کافه کنارت می‌نشیند
قهوه خوردنت را تماشا می‌کند
دستش را زیر چانه می‌زند
خیالم دست زیر چانه‌زدن
و تماشای تو را بیشتر از هر چیز دوست دارد
نزدیکت می‌آید
دستت را لمس می‌کند
اما تو نمی‌فهمی
خیالم می‌خندد
دست روی صورتت می‌گذارد
تو نمی‌فهمی
می‌خندد
آرام می‌گوید دوستت دارم
به قهوه خوردنت ادامه می‌دهی
لبخند می‌زند
دوستت دارم
لحظه‌ای مکث می‌کنی
خیالم دستش را پس می‌کشد
دستت را روی گونه‌ات می‌گذاری
همان‌جایی که خیالم لمس کرده
ابروهایت کمی در هم گره می‌شود
فکر کنم خیالم را حس کرده‌ای یا صدایش را شنیده‌ای
خیالم فقط نگاهت می‌کند
باز می‌گوید
دوستت دارم
تو باز اخم می‌کنی
دستش را وسط پیشانی‌ات درست میان دو ابروی گره خورده‌ات می‌گذارد
فشار می‌دهد
اخمت باز می‌شود، چشمانت کمی گرد
خیالم لبخند می‌زند
تو هم لبخند می‌زنی
دوباره قهوه‌ات را مزه می‌کنی
خیالم می‌خندد، حسش کرده‌ای
و تو قهوه‌ات را می‌نوشی با حس گرمی که کنارت احساس می‌کنی
خیالم باز دست به چانه‌اش زده و محو لبخند آرام‌بخش تو شده
لبخند احمقانه‌ای روی لب‌های خیالم نقش بسته
مثل کسی که مست کرده و در هپروت به سر می‌برد
خیالم محو توست
محو تو و لبخند شیرین کنار لبت

ندا احمدی :):

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط