همیشه حق با من است اما اگر حق با من نباشد چی

همیشه حق با من است
اما اگر حق با من نباشد چی

چرا توی بعضی از رابطه‌ها همیشه انتظار دارن یکی کوتاه بیاید؟ یا چون بزرگ‌تره، یا چون کوچک‌تره. اما چرا کسی که اشتباه کرده، کوتاه نمی‌آید؟ چرا همیشه فکر می‌کنیم حق با ماست؟ شاید همین باعث می‌شود رابطه‌ها خراب بشوند.

مشکل اینجاست که بیشتر آدم‌ها وقتی بحث می‌شود، خودشان را بی‌تقصیرترین فرد ماجرا می‌بینند. همیشه می‌گویند: «من اشتباه نکردم.» اما چطور می‌توانیم یاد بگیریم اشتباهات خودمان را بپذیریم؟ آیا زمان می‌تواند این مشکل را حل کند؟ شاید… اما فقط اگر واقعن بهش فکر کنیم.

زمان خودش هیچ معجزه‌ای نمی‌کند. اگر فقط منتظر بمانیم که همه‌چیز خودبه‌خود درست بشود، اتفاقی نمی‌افتد. باید به اشتباهاتمان فکر کنیم. به حرف‌ها و رفتارهایی که داشتیم. باید خودمان رو جای طرف مقابل بگذاریم.

درست است که توی بحث، از حرف‌ها و رفتار طرف مقابل ناراحت می‌شویم. اما اگر همان حرف‌ها و رفتار را با خودمون می‌کردند، باز هم فکر می‌کردیم که حق با ماست؟ تا وقتی فقط خودمان را ببینیم، چیزی درست نمی‌شود. باید ببینیم که حرف‌ها و رفتارمان چه آسیبی به طرف مقابل زده. آن‌وقت شاید کمی از حق‌به‌جانب بودنمان کم شود.

اما چرا این کار را نمی‌کنیم؟ شاید چون درد و آسیبی که خودمان کشیدیم، باعث شده فقط خودمان را ببینیم. حتا گذر زمان هم همیشه کمکی نمی‌کند. پس چطور خودمان را قانع کنیم که از زاویه‌ی دیگری به ماجرا نگاه کنیم؟

من خودم تا حالا این کار را نکرده‌ام فقط شنیدمش، ولی می‌دانم اگر جای طرف مقابل می‌بودم، دیگر نمی‌توانستم خودم رو کاملن بی‌گناه بدانم. شاید به همین خاطر است که این کار را نمی‌کنیم، چون نمی‌خاهیم مقصر باشیم. راحت‌تر است که همه‌چیز را گردن طرف مقابل بندازیم. حس بهتری دارد.

می‌دانم انجام دادنش سخت است اما شاید همین که گاهی بهش فکر کنیم، یه قدم رو به جلو باشد. همین یه کم فکر کردن هم خودش خیلی است، نه؟

 

ندا احمدی :):

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط