خانه » داستانچه » خندهاش گم شده بود
او سالها بود که به دنبال لبخندش میگشت. به همه میگفت خندهاش را گم کرده است. اما هر شب خندهاش را از جیبش در میآورد و به آن نگاه میکرد. روز بعد دوباره به دنبال خندهاش میرفت.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
آخرین نظرات: