یاد رویای نوجوانیام افتادم.
رویای نویسندهی معروف شدن.
نویسندهای که کتابهایش روی قفسهی کتابفروشی و کتابخانهها باشد.
از تصورش ذوق میکردم و غرق شادی میشدم.
اما حالا…
حالا دیگر رویای نویسندهی معروف شدن را در سر ندارم.
حالا رویایم این است که فقط بنویسم.
بنویسم و با نوشتن خودم را بشناسم.
بنویسم و با نوشتن خودم را بیان کنم.
بنویسم و با نوشتن خودم را آرام کنم.
بنویسم و با نوشتن خودم را دلداری بدهم.
بنویسم و با نوشتن راهم را پیدا کنم.
حالا فقط میخواهم بنویسم و بنویسم و بنویسم.
حالا رویای نویسندگی من متفاوت است.
آخرین نظرات: