تولد

 

از گروهی که تارهای تنیده شده روی دیوارهایش مثل طناب شده بود یک‌هویی صدا آمد. گروهی که خیلی وقت بود که دیگر کسی به آنجا سر نمی‌زد و پر از تار عنکبوت شده بود. وارد گروه که شدم لبخند چسبید روی لب‌هایم. پیام از طرف آیمی بود برای تولدم. فکر نمی‌کردم یادش مانده باشد. کمی بعد هم پیام نیلو آمد. فکر نمی‌کردم یادشان مانده باشد.
تولدم را دوست ندارم. مخصوصا در چند سال اخیر. اما همیشه تبریک تولد ذوق زده‌ام می‌کند و لبخند را می‌چسباند به لب‌هایم.
امروز اولین سالی بود که استوری تولد نگذاشتم. می‌خواستم ببینم کسی یادش هست یا نه. همیشه همه از استوری‌هایم می‌فهمیدند که تولدم است. دقیقا کسایی که فکرش را نمی‌کردم تولدم یادشان بود. دوست‌های قدیمی‌ام. دوست‌های مجازی آن گروه عنکبوت زده. و از همه عجیب‌تر گفتاری (سرپرستمان) اولین نفری بود که تولدم را تبریک گفته بود ساعت شش صبح. ولی دوست‌های الانم هیچ کدام یادشان نبود. البته توقعی نداشتم، یعنی داشتم اما دیگر ندارم. خوب آدم‌ها کلی مشغله دارند و تولد یادشان نمی‌ماند مگه نه؟ خودمم گاهی تولدها را یادم می‌رود.
امسال گفتم که برایم کیک نخرند. خواستم امسال کیک نداشته باشم و متفاوت باشد.
امروز را مرخصی گرفته بودم. نمی‌خواستم در روز تولدم کار کنم. می‌خواستم برای خودم بروم بیرون و برای خودم کادو بخرم و خودم را خوشحال کنم. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی‌رود. چون مهمان داشتیم نشد که تنها بروم. خواستم با نوه‌ی خاله‌ام بیرون بروم که احساس تنهایی نکند ولی دخترخاله‌ام نگذاشت. منم به خاطر اینکه بچه ناراحت نشود نرفتم. حالا می‌گویم بچه، بچه نیست شانزده سالش است اما نگذاشتند دیگر .نشستم در خانه تا بلکه فیلمی پیدا کنم و با هم ببینیم. که جای بیرون رفتن و فیلم دیدن قسمتم شد بشینم و دو ساعت تمام در تنهایی سبزی پاک کنم. اینم هم کادوی من برای تولدم.
تولد چقدر عجیب است. برای بعضی‌ها باعث شادی می‌شود و برای بعضی‌ها باعث ناراحتی. بعضیها با کلی ذوق و شوق برای تولدشان روز شماری می‌کنند و بعضی‌ها هم بیزارند از روز تولد.
من همیشه نزدیک تولدم که می‌شود می‌روم در فاز افسردگی دقیقن نمی‌دانم برای چی. فقط هر سال نزدیک تولد همین حال را دارم. کلن از رسیدن تولدم خوشحال نیستم و این حال تا روز قبل از تولدم ادامه دارد. اما روز تولدم که می‌رسد تمام آن حال بد غیب می‌شود.
امسال هم همین‌طوری گذشت.
و در آخرین دقایق روز تولدم می‌خواهم به خودم بگویم:
یک‌سال دیگر را پشت سر گذاشتی. یک‌سال دیگر هم گذشت. یک‌سال دیگر با تمام سختی‌ها و خوبی‌هایش. و سال جدید جلوی رویت قرار گرفته. امسال را خوب بگذران ندا. بهتر از سال‌های دیگرت‌. امسال تردیدهایت را، ترس‌هایت را، دودلی‌هایت را، خشم هایت را، تنفرهایت را، حسرت‌هایت را و حسادت‌هایت را کمترشان کن. امسال سعی کن بیشتر لبخند بزنی و بیش‌تر آروم باشی و بیشتر تلاش کنی.
و در آخر تولدت مبارک ندا. تو سخت تلاش کردی.
۳/۳/۵

ندا احمدی :):

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط